راه رهایی عشق خدایی
افکار من و همه چیز
تموم آدما احساسات بسیار زیادی رو در دوره های مختلف زندگیشون تجربه میکنن از نظر من بزرگترین احساس عشق هستش که خودش یه کتاب تعریف داره و پست ترینش احساس ترس هست. آدم باید به خودش توجه کنه نیازهایی در انسان پرورش پیدا میکنن که آدمو غیر قابل شناخت میکنه ینی نمیتونی بشناسی یا شناخته بشی . در دوره های مختلف زندگی انسان مجبور به تصمیم گیری های زیادی میشه که بیشترش مهم و سرنوشت ساز هستن و باید بین یه دوراهی یکیو انتخاب کرد . پس این دوراهی ها انسان رو در حالت منگنه ی عصبی قرار میده آدم باید زندگی کنه رشد کنه و یاد بگیره تا در عمر کوتاهش بتونه مفید باشه من اینو میدونم که هر انسان نیاز به یک همنفس برای عمر کوتاه دنیاش داره یه کسی که دوسش داشته باشه یکی که هدف زندگیش باشه نور و روشنایی زندگیش باشه تنهایی ادمو افسرده میکنه و بدترین دشمن آرامش روانی در زندگی هستش . به دنیا میایم تا رشد کنیم و به احساسات دست پیدا کنیم خودمونو بشناسیم دنیامونو بشناسیم خدامونو بشناسیم و با عشق خدا به زندگیه زمینیمون ادامه بدیم تا به خدا ملحق بشیم. این راه عمر دنیا تنهایی خیلی سخته گذر کردن ازش اما اگر یه همدم داشته باشی میتونی خیلی راحتتر راه سخت عمر دنیارو بگذرونی یه مثال میزنم فرض کنین یه کوه بزرگو سنگی جلوتون باشه و به شما بگن باید ازش بری بالا شما اون لحظه های ترسناک و سخت تنهایی توی کوه رو تصور کنید و مقایسش کنید با اینکه با کسی که دوستش دارین دارین اون مسیرو طی میکنین جایی که نتونستین برین بالا به هم کمک میکنین به هم محبت میکنین و همو دوست دارینو از کوه بالا میرین بدون اینکه متوجه سختیه راه بشین بدون اینکه معنیه سکوت تنهایی رو بفهمین راهتون رو هرچقدر هم سخت باشه به راحتی ادامه میدین . این راه زندگی هست. بزرگ میشیم رشد میکنیم به اول سن جوونیمون میرسیم یعنی به پای کوه بلندو سنگی حالا باید ازش بریم بالا کدوم حالتو انتخاب میکنیم . زندگی سخته به درک واقعیت زندگی چیز دیگست به درک از این حرفای مسخره بدم میاد زندگی خرج داره اقا نمیشه هیچ کار کرد مگه میخوایم چیکار کنیم میخوایم اینقدر صبر کنیم تا نوبتمون بشه تا سفر کنیم غیر از اینه . شما تصور کنید وقتی که گواهینامه رانندگی رو نگرفتین وقتی نگاه خیابون میکنین میگین ای وااااااای این خیابون چقدر شلوغه من که هرگز نمیتونم یه روز بایه ماشین تو خیابونی که با این سرعت ماشیناش حرکت میکنن رانندگی کنم تصادف میکنم میترسیم و جا میزنیم اما وقتی میریم به دوره های آموزش. میبینیم که ترسمون داره میریزه ما هم تو یه ماشین مثل همه نشستیم و با کمک ها و راهنمایی های اون مربی داریم کم کم ذره ذره تو این مسیری که همیشه ازش میترسیدیم حرکت میکنیم میریم ولی با احتیاط اونقدر تمرین میکنیم تا حرفه ای میشیم گواهینامه رو میگیریمو خودمون تنها بدون هیچ کمکی توی همون خیابون شلوغی که ازش میترسیدیم در حال حرکت هستیم و از پنجره به آدمایی که گواهینامه ندارن نیگا میکنیم و تو دلمون میگیم ما هم یه روزی مثل اونا بودیم و روزی خودمون مربی خواهیم بود زندگی چیزی غیر از این نیست دوستان خیابون همون عمر ماست ماشینمون همون روزیمونه مربیمون بزرگامونن و خدای مهربونمون و گواهیناممون محبت و دوست داشتنمونه .میبینین که چقدر ساده هست زندگی کردن : ما انسانها عقل داریم باید ازش استفاده کنیم در کارهامون تفکر کنیم و بعد از عقل از احساسمون استفاده کنیم . مگه میخوایم چقدر عمر کنیم؟ چرا باید بترسیم؟چقدر باید بترسیم آیا تا اخر عمر زمینیمون ؟نه خدا منتظر ماست مارو به دنیا میاره به ما احساسات میده تا ازش استفاده کنیم عاشق بشیم خدا رو دوست داشته باشیمو با امید زندگی کنیم تا حضرت عجل بیادو دستمونو بگیره وبا خودش ببره. زندگی واقعی چیز دیگست. پایان.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |